من شاعرم و نگاه را می فهمم
نمناکی بغض و آه را می فهمم
با دیدن رنگ غم به خود می لرزم
حس دل بی پناه را می فهمم
شب ها به خیال روی او می خوابم
شیرینی این گناه را می فهمم
لبخند قشنگ او چه طعمی دارد!
آن مزه ی دلبخواه را می فهمم
وقتی که به رخ نقاب می آویزد
معنای شب سیاه را می فهمم
وقتی که کنار می زند گیسو را
راز سحر و پگاه را می فهمم
ای نور خدا تو هادیم باش که من
عمق خطرات راه را می فهمم
محمد بیدخونی
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی